در منزل یک زوج روانشناس حدودا 40 ساله در حالی که مرد نشسته و زن مدام راه می رود:
مرد: جمع کن بساط این مسخره بازی رو! هیستریک پارانوید با اون سالاد کلماتی که راه انداختی!
...
زن:واقعا برات متاسفم! مهارتهای کوپینک که صفر! هذیان عظمت که یه دنیا! من هیستریکم یا اون خواهرت که با اختلال دیس مورفیکش کل جراح های بینی کشور رو سر کار گذاشته!
... مرد: یه بار دیگه اون کمپلکس های حل نشده ی کودکیت رو به خواهر من دیسپلیسمنت کردی من می دونم با تو! صد دفعه بهت گفتم پیش این روانکاو گنده دماغ نرو! اون بدبخت اگه آدم بود سه تا زن نمی گرفت!
زن: پ ن پ! میخوای برم شناخت درمانی رو احساس و افکارم کار کنم...! بچه ننه ی لوس! اگه یه کم دست از این شناخت درمانی مسخره بر می داشتی به جاش یه دوره تحلیل گرفته بودی الان دیگه دست از شر این عقده ادیپ مسخره ات برداشته بودی!
مرد: چشم! حتما! حیف که وقت ندارم باید برم مطب! وگرنه حتما یه جوابی بهت می دادم که روانکاوی رو می بوسیدی می ذاشتی رو طاقچه!
... و مرد برای جلسه خانواده درمانی شناختی راهی مطب خود شد. او امروز 3 مورد کیس با شکایت اصلی مشکلات خانوادگی داشت!.
البته بگم ک این صرفا ی طنز با روانشناسای عزیزه!!!!
از خودمون شروع کردیم ک انشاالله در آینده بقیه! دلگیر نشن!!!