باز کن ...
پنجره ی عشق و امید را...
توکل کن ...
به خدایی که همیشه هست...
ببخش ...
کسانی که تو را رنجیده خاطر کرده اند...
بخند ...
به همه زیبایی ها و زشتی های دنیا...
و ببین ...
آرامشی را که از آن تو می شود...
چرا دختران "صورتی" و پسران "آبی" شدند؟
یکی از مورخان دانشگاه مریلند به بررسی علت وجود هنجار «صورتی برای دختران» و «آبی برای پسران» در جوامع مدرن پرداخته است.
به گزارش ایسنا، گفته میشود که رنگ آبی مختص پسران و صورتی مختص دختران است.
اما آیا این امر منعکسکننده تفاوت ذاتی بیولوژیکی بین دو جنس مخالف بوده یا این که یک سازه صرفاً فرهنگی است؟
دههها مطالعه «جو پائولتی»، مورخ دانشگاه مریلند حاکی از آن است که تا دهه 1950 هیچ نماد رنگی متعلق به جنس خاصی وجود نداشته است.
به گفته این محقق، به این دلیل که نرمهای اجتماعی «صورتی برای دختر» و «آبی برای پسر» فقط طی قرن 20 میلادی در امریکا پا به عرصه ظهور گذاشتند، میتوان نتیجه گرفت که این نرمها از هیچ نوع تفاوت ذاتی تکاملیافتهیی بین رنگهای مورد علاقه دختران و پسران نشات نگرفتهاند.
کتابهای نوزادان، کارتپستالهای آنها و مقالات روزنامههای در دسترس از اوایل دهه 1900 مبین این امر هستند که در آن زمان صورتی همزمان به هر دوی نوزادان دختر و پسر مرتبط بوده است.
به گفته «پائولتی»، پس از جنگ جهانی دوم هنجار مدرن «صورتی برای دختر» و «آبی برای پسر» غالب شد؛ با این حال تا دهه 1980 این سنت همهگیر نشده بود.
وی معتقد است که این قانون میتواند منعکسکننده مدهای فرانسه باشد.
فرهنگ سنتی این کشور صورتی را به دختران و آبی را به پسران اختصاص داده بود، در حالی که بلژیکیها و فرهنگ کاتولیک آلمان درست برعکس بود.
به این دلیل که فرانسه در قرن بیستم مروج مد بود، این سنت نیز بر بسیاری از فرهنگها غالب شد.
«فیلیپ کوهن» جامعهشناس دانشگاه مریلند بر این باور است که چنین نرمهایی محصول استراتژیهای بازاریابی است.
به گفته وی، تمام شواهد دال بر این واقعیتاند که امروزه ما کودکان را از لحاظ جنسیت بیشتر تمییز میدهیم تا 150 سال قبل، زیرا در آن زمان بیشتر رنگ سفید برای هر دو جنس استفاده میشد.
این دانشمند میافزاید که پررنگ شدن ارتباط رنگ با جنسیت باید پدیدهیی فرهنگی باشد و این امر ایده بیولوژیک بودن هنجار مزبور را با چالش جدی مواجه میکند.
روزی چکاوکی در جنگل آواز سر داده بود.
مردی با جعبه ای پر از کرم از آن حوالی می گذشت، چکاوک از او پرسید:درون جعبه چیست و به کجا می روی؟
کشاورز گفت:درون این جعبه کرم دارم و به بازار می برم تا آن ها را بفروشم و با پول آن ها پر بخرم.
چکاوک گفت : من پرهای زیادی دارم، یکی از آن ها را می کنم و به تو می دهم و تو در عوض آن ها به من کرم بده تا مجبور نباشم دنبال کرم بگردم.
کشاورز قبول کرد و کرم ها را به چکاوک داد و پر گرفت.
روزهای بعد هم این اتفاق چندین بار به وقوع پیوست تا این که روزی رسیدتا چکاوک، دیگر پری در بدن نداشت.
حالا دیگر او نمی توانست تا پرواز کند و کرم شکار کند. چکاوک بسیار زشت شده بود و دیگر آواز نمی خواند و آن قدر منتظر کشاورز ماند تا از گرسنگی مرد.
نکته:
سرنوشت پذیران مانند چکاوک قصه ی ما ، همیشه آسان ترین راه ها را بهترین راه می دانند ؛ ولی سرنوشت ساان می داند بهترین ها همیشه مترادف با آسان ترین ها نیست.
برگرفته از کتاب روز را خورشید می سازد ، روزگار را ما... اثر مسعود لعلی - فهیمه ارژنگی
لطفا تا آخر مطلب را بخوانید
همهمان بارها چنین جملاتی را شنیدهایم که «برای تجربه کردن عشق واقعی، باید اول از خودمان شروع کنیم؛ باید اول خودمان را دوست داشته باشیم.» اما در جهانی که بسیاری از عرفا عشق را علت وجودی آن میدانند، ما میپذیریم و میآموزیم که به خانواده، به آشنایان، به خانهمان، به شهر و کشورمان، به حیوانات، به طبیعت و به همه چیز عشق بورزیم غیر از خودمان و بالکل یادمان میرود که ما هم از جمله اجزای همین عالمیم و سزاوار عشق...
سوءتفاهم نشود؛ عشق به خود با خودخواهی و خودپسندی فرق دارد. عشق به خود یعنی خشنودی از آنچه هستیم، نه اینکه همه چیز را برای خود بخواهیم، آن هم به هزینه دیگران. عشق به خود برای برقراری ارتباط با دیگران ضروری و زمینهساز اعتماد به نفس است. برای داشتن روانی سالم و برای تبدیل شدن به انسانی کامل، باید از عشق به خود شروع کنیم. اینکه بخواهیم خود را کاملا بشناسیم اصلا کار آسانی نیست اما از آن سختتر، یاد گرفتن این مهارت است که چهطور خود را دوست داشته باشیم، مخصوصا اگر کودکی سختی را پشت سر گذاشته باشیم اما برای شروع، بد نیست این نکات را به کار ببندید:
دیگران دوستم دارند چون...
شما چه خصوصیات مثبتی دارید که باعث میشود دیگران از شما خوششان بیاید؟ جواب دادن به این سوال شاید برای خودتان سخت باشد، پس بد نیست آن را از اطرافیانتان بپرسید. از دوست، همسر، برادر، همکار، پزشک معالج و خلاصه هر کسی که شما را از نزدیک میشناسد. از آنها بخواهید به چند خصوصیت دوستداشتنی در مورد شما اشاره کنند. سپس، این موارد را به دقت یادداشت و فهرستی از آنها تهیه کنید. این اولین قدم است برای اینکه یاد بگیرید چهطور خودتان را دوست داشته باشید. اگر به هر دلیلی نمیخواهید چنین حرفهایی را مستقیم و چهره به چهره بشنوید، میتوانید از اطرافیانتان خواهش کنید تا مواردی را که به ذهنشان میرسد برایتان روی کاغذ بیاورند یا حتی مثلا روی پیغامگیر تلفنتان بگذارند.
خلاصه، فهرست که آماده شد، بارها و بارها آن را بخوانید یا بشنوید حتی اگر فکر میکنید یک یا چند تا از این موارد نمیتواند در شما وجود داشته باشد، به آن دوست یا همخانواده اعتماد کنید و حرفش را بپذیرید. در شرایط بحرانی، وقتی که افکار آزاردهنده مغزتان را اشغال میکند، وقتش است که سراغ آن فهرست بروید تا بدانید چه آدم دوستداشتنیای هستید.
خودم را دوست دارم چون...
حالا وقت آن است که از خودتان بپرسید: «چه چیزهایی در من هست که خودم از آنها خوشم میآید و به آن افتخار میکنم؟» به این ترتیب، به زودی فهرستی خواهید داشت از آنچه در وجود خود میپسندید. با خودتان صادق باشید. از طرف دیگر، سعی نکنید بیخود شکستهنفسی کنید. کاری هم به افکار منفی که در لحظه تهیه فهرست در مغزتان ظاهر میشود و میخواهد توی ذوقتان بزند نداشته باشید. سعی کنید آنها را کنار بزنید حتی اگر نمیتوانید خصوصیات مثبت خود را سراغ بگیرید، سعی کنید خصوصیات مثبت دوستان و اطرافیانتان را به خاطر بیاورید. بعد، ببینید آیا مواردی از این فهرست در شما هم هست یا نه.
دفترچه متمایز
حالا که فهرست آماده شد، آنها را در یک دفترچه بهخصوص یا روی چند کارت یادداشت کنید. این دفترچه باید تا جایی که میشود، زیبا و متمایز باشد. چیزی باشد که با اشتیاق به سراغ آن بروید و از دیدنش کیف کنید. حالا هر وقت که افکار منفی به سراغتان آمد و شروع کردید به انتقاد از خودتان، دفترچه زیبای خود را بیرون بیاورید. هر وقت کسی چیزی به شما میگوید که افکار منفی را در سرتان به جنب و جوش وادار میکند، دفترچه به دادتان خواهد رسید. جدای از این موارد، بد نیست وقت و بیوقت، دفترچه خود را بخوانید و فهرست را در ذهنتان به جریان بیندازید. شاید اولش احمقانه به نظر برسد اما تداوم این کار اثر فوقالعادهای دارد. حتما زیاد شنیدهاید که یک جمله منفی یا تحقیرآمیز که به دفعات خطاب به کودک گفته میشود، به مرور زمان در ذهن او نقش میبندد و تاثیرش را بالاخره میگذارد. پس، حالا وقت آن است که عکس آن رفتار کنید و خطاب به کودک درون خود جملاتی ستایشآمیز و در عین حال، واقعی را بگویید تا اثر جادوییاش را احساس کنید.
بهانهای برای ستایش روزانه
ما با این ذهنیت بزرگ میشویم که ستایش کردن از خود، کاری خودخواهانه و نادرست است اما اشتباه نکنید. اینکه خود را بابت یکی از خصوصیات مثبت خود بستایید، به معنی خودپسندی و غرور نیست. با این کار، شما به ارزش وجودی خود واقف میشوید و آن را تکریم میکنید. وقتی ما خودمان را دوست داشته باشیم، شادتریم و میتوانیم این شادی را به دیگران منتقل کنیم. پس هر روز به یکی از خصوصیات مثبتتان یا به کار خوبی که امروز کردهاید، فکر کنید. کاری که باعث شده شما یا دیگران حس خوبی پیدا کنید. اصلا هم مهم نیست که این کار چهقدر کوچک یا چهاندازه بزرگ است. بابت این کار خوبی که کردهاید، خودتان را تشویق و ستایش کنید. درست همان طور که اگر یک دوست، کاری مشابه را انجام داده بود او را ستایش میکردید.
شما به جای دوستتان
چشمان خود را ببندید و شخصی را که خیلی دوست دارید و مورد اعتمادتان است در نظر مجسم کنید. شخصی را که مطمئن هستید او نیز شما را دوست دارد. به تمام آن خصوصیاتی که در وجود این دوست تحسین میکنید، فکر کنید. ببینید که این کار چهطور شما را سرشار از روحیه و نشاط میکند. حالا برعکس رفتار کنید. خودتان را به عنوان همان دوست در نظر مجسم کنید و با همان عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید. به عشقی که آنها به شما دارند، اعتماد کنید. همانطور که یک دوست از روی مهر و رافت به شما نگاه میکند، به خودتان نگاه کنید حتی اگر شده این حالت فقط چند ثانیه به طول بینجامد. حالا اجازه بدهید آن عشق در وجودتان جریان پیدا کند، عشقی که شما به عنوان یک رفیق نسبت به خودتان دارید. بگذارید این گرما در شما جاری شود. این حس را به خاطر بسپارید و بعدها هم دوباره به همین شکل آن را در خود بیدار کنید.
جعبه کوچک خوبیهای من
هر بار که کسی شما را مخاطب قرار میدهد و چیزی درباره شما میگوید که از شنیدن آن احساس رضایت میکنید، آن را بلافاصله یادداشت کنید یا به ذهن بسپارید و در موقعیتی مناسب آن را جایی بنویسید. بد نیست جعبه کوچکی داشته باشید و برای آن اسمی انتخاب کنید. مثلا: «جعبه کوچک خوبیهای من.» میتوانید این جعبه را با سلیقه خود تزیین کنید. وقتی به خانه رسیدید، آن یادداشت را در جعبه بگذارید. دایم از این یادداشتها تهیه کنید و داخل جعبه بریزید و هروقت که نیاز به تجدید قوا داشتید، آنها را بخوانید.
به خودتان تسلی بدهید
اگر بابت کاری که کردهاید یا حرفی که زدهاید، از خودتان شاکی هستید و دارید خودتان را ملامت میکنید، سعی کنید بفهمید این انتقاد واقعا از کجا ناشی میشود. منظور یک پاسخ سطحی نیست بلکه باید ببینید ریشه این انتقاد کجا است. آیا از چیزی میترسید؟ آیا احساس ناامنی میکنید؟ آیا واقعا فکر میکنید کار اشتباهی مرتکب شدهاید یا اینکه این صداهای انتقادآمیز دارد از گذشته دور و از کودکی شما بلند میشود؟ سعی کنید با کودک درونتان که دارد آنگونه رفتار میکند، ارتباط برقرار کنید و دقیقا گوش کنید و ببینید چه میگوید و چه میخواهد. آن کودک را در آغوش بگیرید و به او اطمینان خاطر بدهید که او کار بدی نکرده و شما همچنان او را دوست دارید.
عشق از درون شما سرچشمه میگیرد
اگر آن طور که باید در دوران کودکی مورد محبت قرار نگرفتهاید یا خانوادهای نامهربان داشتهاید، چه بسا همچنان در بزرگسالی نیز به دنبال پدر و مادری باشید که نسبت به شما مهر و عطوفت نشان بدهند؛ همان مهر و عطوفتی که در مقام یک کودک از آن محروم ماندهاید اما این عشق و علاقهای که در کودکی نصیبتان نشد، دیگر از طرف والدین متوجه شما نخواهد شد. شاید سخت باشد اما اگر بهرغم نامهربانیها، تاکنون دوام آوردهاید و راه خود را در زندگی هموار ساختهاید، پس شما قادرید به خودتان به عنوان منبع عشق و عطوفت نگاه کنید و محبتی را که در گذشته از شما دریغ شده، از درون به خودتان برگردانید، با کودک درون خود ارتباط برقرار کنید؛ کودکی که مستحق برخورداری از تمام عشق و عطوفت شما است.
این دسته گل هم تقدیم با عشق به حوالی آفتاب....
...لطفا تا آخر مطلب را بخوانید....
خنده و شوخی به جرأت تاثیر به سزایی در سلامت روانی و جسمانی افراد دارد و نباید فراموش کرد سلامت روان و جسم رابطه تنگاتنگی با هم دارند و متاثر از یکدیگرند. همان گونه که افکار، هیجان ها، احساسات و عقاید ما بر سلامت بدن تاثیر می گذارد، سلامت روان نیز متاثر از سلامت جسم است.
خنده و شوخی به جرأت تاثیر به سزایی در سلامت روانی و جسمانی افراد دارد و نباید فراموش کرد سلامت روان و جسم رابطه تنگاتنگی با هم دارند و متاثر از یکدیگرند. همان گونه که افکار، هیجان ها، احساسات و عقاید ما بر سلامت بدن تاثیر می گذارد، سلامت روان نیز متاثر از سلامت جسم است.
سلامت جسم
این که خنده خوب به احساس خوب منجر می شود، کافی است تا متوجه شویم خنده برای سلامت مفید و ضروری است. چنین احساس خوبی فقط دارای بعد روانی نیست، بلکه پیامدهای جسمانی نیز دارد. خنده و شوخی از راه های مختلف به بهبود وضع و سلامت جسمی ما کمک می کند. در اینجا به برخی از این تاثیرات می پردازیم:
سلامت روان
تاثیر خنده بر سلامت روان، از سلامت جسم جدا نیست که برخی از آنها عبارت است از: کاهش تنش و اضطراب، جلوگیری از افکار خودآیند منفی، بهبود روابط بین فردی، بازداری از هیجان های منفی، افزایش خلاقیت، کمک به پذیرش برخی مسائل (مرگ، شکست شغلی، تحصیلی و...)، افزایش بازده کاری در محیط های شغلی، بهبود مدیریت، افزایش اعتماد به نفس، افزایش شادی و سرخوشی، افزایش هوش هیجانی و افزایش روحیه کارگروهی و جمع گرایی. در مجموع می توان گفت خنده و شوخی بیشترین تاثیر را بر خلق و خو و هیجان های ما دارد و در کنار آن، در برقراری روابط اجتماعی یا بهبود آنها به ما کمک می کند.
آرامش ماهیچه ها
سالانه در سراسر دنیا هزینه های کلانی صرف مدیریت تنش شده و شیوه های آرام سازی (relaxation) آموزش داده می شود، اما بد نیست بدانید یک خنده عمیق و از ته دل بسیاری از ماهیچه ها حتی دیافراگم را درگیر می کند و باعث کاهش تنش ماهیچه ای می شود. در این فرآیند حتی ماهیچه هایی که مستقیم درگیر نیستند هم آرام می شوند.
کاهش هورمون های تنش زا
در شرایط تنش زا، دستگاه عصبی بدن تحت تاثیر تغییرات هورمونی قرار می گیرد و بدن را برای جنگ و گریز آماده می کند. در درازمدت، تکرار چنین پاسخ هایی به سلامت جسمی آسیب می رساند، در حالی که آنچه بتواند باعث کاهش هورمون های تنش زا شود، به سلامت جسمی کمک می کند.
بهبود عملکرد دستگاه ایمنی
تنش باعث تضعیف دستگاه ایمنی می شود و شما را مستعد ابتلا به بیماری ها می کند؛ بنابراین، خنده که کاهش تنش و در نتیجه تقویت دستگاه ایمنی را در پی دارد، بسیار مفید است.
پژوهشگران میزان عملکرد دستگاه ایمنی را در چند نفر، قبل و بعد از تماشای یک فیلم کمدی بررسی کرده اند. نتایج حاکی از آن بود که میزان عملکرد پس از نمایش فیلم، سطح بالاتری داشت. همچنین تحقیقات نشان داده افراد شوخ طبع به بیماری های کمتری مبتلا می شوند یا این که مدت ابتلا در آنها کوتاه تر است.
در این خصوص تحقیقات گسترده ای در زمینه ایمیونوگلوبولین ها، بویژه ایمیونوگلوبولین نوع A و تاثیر خنده و شوخی در افزایش میزان آنها در خون انجام شده است. بعلاوه، خنده و شوخی نه تنها در افزایش میزان سلول های نوع B و A و آنتی بادی های طبیعی بدن نقش دارد، بلکه موجب بالارفتن سطح گاما اینترفرون ها می شود که در رشد سلول های نوع B و A و آنتی بادی های طبیعی بدن موثر است.
کاهش احساس درد
تحقیقات متعدد و نیز تجربه های فردی نشان داده خنده مدت زمان تحمل درد را افزایش می دهد. برای مثال، تحقیقی در این زمینه نشان داد، گوش کردن به موسیقی شاد، مدت زمانی را که آزمودنی ها می توانستند دست خود را در آب یخ نگه دارند، افزایش می داد.
تحقیقی دیگر می گوید در مبتلایان به دردهای روماتوئیدی، دیدن فیلم کمدی یا شنیدن موسیقی شاد باعث کاهش احساس درد می شود. این که خنده از طریق افزایش اندروفین ها به کاهش درد کمک می کند یا خیر هنوز کاملا اثبات نشده، اما مشخص است بخشی از این فرآیند از طریق کاهش تنش عضلانی صورت می گیرد.
تمرین قلب
برای کسانی که فرصت یا علاقه ای برای انجام تمرینات بدنی مانند ایروبیک، دویدن یا پیاده روی ندارند خنده جانشین مناسبی برای تمرین بویژه تمرین قلب، است. اگر پس از یک خنده عمیق، ضربان خود را اندازه بگیرید، خواهید دید 15 تا 20 بار در دقیقه افزایش داشته و این حالت به مدت 3 تا 5 دقیقه باقی می ماند. این مساله باعث شده برخی خنده را پیاده روی درونی بنامند. این روش بویژه برای افرادی که به هر دلیلی امکان تمرینات فیزیکی ندارند یا در بستر بیماری هستند جانشین مناسبی برای ورزش به شمار می رود.
سایر فواید
کاهش فشار خون: هنگام خندیدن ضربان قلب و در نتیجه میزان خون پمپ شده از طریق آن افزایش و فشار خون کاهش می یابد.
تنفس عمیق: خنده باعث شکل گیری الگوی تنفسی خاصی می شود که برای برخی افراد بویژه پرتنش ها، بسیار مفید است. در افراد مبتلا به حملات هراس یا دچار اضطراب، الگوی تنفسی به تنفس های غیرعمیق و در نتیجه کمبود اکسیژن و افزایش دی اکسیدکربن و بخار آب در شش ها منجر می شود. این نوع تنفس به جای دیافراگم، عضلات قفسه سینه را درگیر می کند. خنده عمیق و متناوب به خالی شدن کامل ریه ها از دی اکسیدکربن و بخار آب کمک می کند و در نتیجه باعث ورود اکسیژن بیشتر به داخل ریه ها می شود.
مقابله با سرطان: خنده از طریق افزایش عملکرد دستگاه ایمنی باعث افزایش مقاومت بدن در برابر سرطان و مقابله با آن می شود.
در بین عامه مردم باورهای غلطی شکل گرفته که تعدادی از این باورها ناشی از اعتقاد غلط گذشتگان و تعدادی از آنها ناشی از فقر دانش و میزان همنوایی بالا در میان مردم است که البته این باورهای غلط در زمینه های گوناگون به چشم می خورد و زمینه ساز بسیاری از کج اندیشی ها و تصمیم های غلط در زندگی بسیاری از ماست.
وقتی عامه مردم درباره همه چیز و خارج از حیطه تخصص خود حکم صادر کنند، بستر بی اعتمادی فراهم می شود.
این مطلب درباره تعدادی ازاین باورهای غلط در ارتباط با روانشناسان توضیح می دهد.
فرض کنید زندگی همچون یک بازی است...
قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید...
جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند...
پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند.
آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان...
توپ لاستیکی همان کارتان است...
کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای که از هم پاشید دیگر جمع نمیشود، سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد...