سفارش تبلیغ
صبا ویژن
WEB

حوالی آفتاب
آموخته ام: که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی... *** آموخته ام: که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است... *** آموخته ام: که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت... *** آموخته ام: که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم... *** آموخته ام: که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.... *** آموخته ام: که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی... *** آموخته ام: که پول شخصیت نمی خرد... *** آموخته ام: که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند... *** آموخته ام: که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم... *** آموخته ام :که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد... *** آموخته ام :که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد... *** آموخته ام:که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم... *** آموخته ام:که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد... *** آموخته ام : که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد...
CAT's
PAST
BAX
TEMP
(^_^)

آرزو نکن کارها آسان تر شود ، آرزو کن تو بهتر شوی...
شنبه 93/1/9 × 8:46 عصر × حوالی آفتاب

روزی چکاوکی در جنگل آواز سر داده بود.

مردی با جعبه ای پر از کرم از آن حوالی می گذشت، چکاوک از او پرسید:درون جعبه چیست و به کجا می روی؟

کشاورز گفت:درون این جعبه کرم دارم و به بازار می برم تا آن ها را بفروشم و با پول آن ها پر بخرم.

چکاوک گفت : من پرهای زیادی دارم، یکی از آن ها را می کنم و به تو می دهم و تو در عوض آن ها به من کرم بده تا مجبور نباشم دنبال کرم بگردم.

کشاورز قبول کرد و کرم ها را به چکاوک داد و پر گرفت.

روزهای بعد هم این اتفاق چندین بار به وقوع پیوست تا این که روزی رسیدتا چکاوک، دیگر پری در بدن نداشت.

حالا دیگر او نمی توانست تا پرواز کند و کرم شکار کند. چکاوک بسیار زشت شده بود و دیگر آواز نمی خواند و آن قدر منتظر کشاورز ماند تا از گرسنگی مرد.

نکته: 

سرنوشت پذیران مانند چکاوک قصه ی ما ، همیشه آسان ترین راه ها را بهترین راه می دانند ؛ ولی سرنوشت ساان می داند بهترین ها همیشه مترادف با آسان ترین ها نیست.

 

برگرفته از کتاب روز را خورشید می سازد ، روزگار را ما... اثر مسعود لعلی - فهیمه ارژنگی